برخی از رخدادها در دام لحظه و مکان نمی افتند؛ هر چند که در لحظه و مکان رخ می دهند؛ زیرا ماهیت آنان بیرون از دایره زمان و مکان است. از این روست که فراتاریخی بودن از ویژگی های برجسته این امور است، در حالی خود تاریخ ساز می باشند و مبدای تاریخ به شمار می آیند.
از این موارد می توان به رخداد غدیر اشاره کرد که بر تاریخ و لحظه و مکان حکومت می کند و هرگز در دام آن نیافتاده است. استاد حسن زاده آملی (مدظله الوارف) همانند دیگر عارفان واصل بر این باور بود که صورتی در زیر دارد هر چه در بالاستی. وی به عنوان نمونه به غضب اشاره می کرد و می فرمود غضب شعله ای شعله های آتش دوزخ است که چون از هفتاد آسمان تنزیل شد، به شکل غضب در آدمی نمود یافت. از این روست که غضب همانند آتش که رطوبت را می گیرد و می سوزاند، غضب نیز این گونه عمل می کند و خون آدمی را می سوزاند و تباه می گرداند.
صورت غدیریه در آسمان قدس الهی و عرش کبریایی، حقیقت دیگری است؛ زیرا حقیقت پیامبر(ص) و نفس و جانش علی(ع) به حکم آیه 61 سوره آل عمران یعنی آیه مباهله، در مقام قاب قوسین او ادنی که نهایت تدلی است(آیات نخست سوره نجم) همان صادر نخست به معنایی و مخلوق اول به معنایی دیگر است که به واسطه او همه آفریده خلق شدند؛ از این روست که اگر هر یک از آن حقیقت یکتا و یگانه که به صورت چهارده معصوم در زمین تجلی یافت، اگر نبود هرگز آفریده ای نبود؛ زیرا همه به واسطه آن حقیقت وجود، موجود شدند؛ چرا که لولاک لماخلقت الافلاک، به معنای نیاز ما سوی الله از جمله افلاک به وجود محمدی در مقام صادر نخست است.
وجود محمدی به یک معنا واسطه خلقت است و به یک معنا همان آب حیات است که : و جعلنا من الماء کل شی حی؛ هر صاحب حیات و زندگانی از آب حقیقت محمدی بهره برده است؛ چرا که خداوند حیات هر چیزی را به آب کرده است. آب در زمین، صورت همان حقیقت حیات در مقام قدس الهی است. بنابراین، غدیر را نمی بایست به برکه ای در بیابانی تعبیر کرد، چرا که این برکه ی آب، مظهر و صورت حقیقتی بزرگ و والاست. اگر حقیقت محمدی و جانش یعنی نفس علوی نبود، اصولا هیچ شکلی از حیات پدید نمی آمد. آن حقیقت محمدی و جانش، در هر مرتبه از مراتب نزول، صورتی یافت و در هر بیابان لاوجودی، وجودی بخشید و حیاتی آفرید. آب حیات جان آدمی در مرتبه از مراتب، همان علم و دانش است که شکلی از آن به صورت شیر همان حکمت خالص می باشد. بنابراین، همان گونه که در عالم خلقی و در مراتب زمینی، حیات آدمی به آب بسته است، در مرتبه دیگر به علم و در مرتبه دیگر به حکمت بسته است که صورت های همان آب حیات است.
بر این اساس، برکه غدیر در بیابان باطل و کفر، صورتی از حیات است. این آب حیات غدیری چون در جان کسی وارد شود، او را در مسیر کمالی قرار می دهد و در یک فرآیندی با عبور از حقیقت علوی به حقیقت محمدی و از طریق رب محمدی که رب العالمین است به حقیقت الوهیت می رسد و شخص را متاله و ربانی می سازد که در عالم به اذن الله تصرف می کند.
از این روست که خداوند در آیه 67 سوره مائده، عدم ابلاغ امامت علوی(ع) را به معنای عدم تبلیغ رسالت الهی دانسته است؛ زیرا جریان حقیقی حیات از عالم علوی به حکم دایره، از حقیقت محمدی به سوی حقیقت علوی نازل و روان شد و در گردش بازگشت در مسیر صعود نیز می بایست از همین راه بازگردد تا حکم دایره انا لله و انا الیه راجعون تحقق یابد. پیامبر(ص) همان گونه که جانش را حیات بخشید می بایست در مقام نزول همه هستی را به او متصل نماید تا از طریق او هر کسی به درون دایره انا لله و انا الیه راجعون در آید و سیر بازگشت به سوی لقای الهی و متاله و ربانی شدن را تحقق بخشد.
برکه غدیر در بیابان کفر و شرک، تنها یک برکه نیست، بلکه صورت حقیقت توحید، ولایت، حیات و زندگانی است و کسی که از این برکه غدیریه و آب حیات آن ننوشد، جز آتش ننوشیده و هرگز آب حیات حقیقت را درک و فهم ننموده است. از این روست که اکمال دین و کمال حقیقت شناخت راه به شناخت امامت علوی است و اتمام و تمامیت نعمت حیات و وجود به بهره مندی از برکه غدیریه خواهد بود. کسی که از این برکه نخورده و نیاشامیده بود، هرگز از نعمت حیات بهره ای کامل و تمام نبرده است و به ناچار در دوزخ و آتش فراق و بطلان و پوچی خواهد افتاد.
بنابراین، آب برکه غدیر، تنها یک آب معمولی نیست؛ چنان که غدیر در بیابان کفر و شرک تنها یک برکه نیست، و روز هیجده ذی الحجه تنها یک زمان نیست، بلکه این ها همان نشانه ها وصورت هایی از حقیقتی است که در بالاستی. از این روگفته شده است که غدیر و برکه و آبش و روز هیجدهم ذی الحجه تنها یک لحظه یا یک مکان نیست، بلکه نشانه ای بلند از حقیقت هستی و آفرینش و آب حیات و بهشت جاودانه و لقای الهی و ربوبیت خلیفه الهی است.